کورکورانه یا ببخشید آقا ساعت چنده؟

داستانک‌ها و پاراگراف‌ها

-->

چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

خواص مکانیکی ۱!

این روزها، پس از مدت ها، این روزها یعنی یک هفته‌ی گذشته، پس از مدت‌ها داستان کوتاه خواندن، ۳ تا رمان پشتِ هم تلف کردم... و این را مدیونِ تمامِ... استادانی هستم که اصلاً نمی‌شه تمام مدت به حرفاشون گوش داد... و تو راحت می‌نشینی ردیف آخر و بدونِ عذاب وجدان کتابتو می‌خونی... حق السکوتِ ریموند چندلر... ۱... ۲... برزخ اما بهشتِ نازی صفوی... ۳ در قندِ هندوانه‌ی ریچارد براتیگان... دارم بزرگ می‌شم یا شایدم دارم کوچیک... می‌شم

جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۶

بعد از کلی وقت

- من رفتنی هستم.
جوری این جمله را می‌گویی که انگار منظورت این بوده:
"هوا چقدر گرم شده."..... یا این یکی..... "برای شام
هیچی نداریم."
- بهتره قبل از من، تو از اینجا بری.
پس خودت هم خوب می‌دانی که طاقت ندارم رفتنت را ببینم.. اما الان جواب من این است:
- راجع بهش فکر می‌کنم.