کورکورانه یا ببخشید آقا ساعت چنده؟

داستانک‌ها و پاراگراف‌ها

-->

جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۶

بعد از کلی وقت

- من رفتنی هستم.
جوری این جمله را می‌گویی که انگار منظورت این بوده:
"هوا چقدر گرم شده."..... یا این یکی..... "برای شام
هیچی نداریم."
- بهتره قبل از من، تو از اینجا بری.
پس خودت هم خوب می‌دانی که طاقت ندارم رفتنت را ببینم.. اما الان جواب من این است:
- راجع بهش فکر می‌کنم.

4 Comments:

Anonymous ناشناس said...

ba khatte akharesh kheyli hal kardam!

۱۱:۰۰ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۸, ۱۳۸۶  
Anonymous ناشناس said...

طاقت میاره
رفتنه رو میگم...

۱۱:۲۱ بعدازظهر, اردیبهشت ۲۸, ۱۳۸۶  
Anonymous ناشناس said...

منم دارم راجع بهش فکر می کنم

۱۰:۲۶ قبل‌ازظهر, خرداد ۰۲, ۱۳۸۶  
Anonymous ناشناس said...

کانون وبلاگ نویسان شیراز افتتاح شد.
کانون وبلاگ نویسان شیراز عضو می‏پذیرد.

۲:۳۴ بعدازظهر, خرداد ۰۲, ۱۳۸۶  

ارسال یک نظر

<< Home