ماهنامه
چند شب ِپیش خواب کسی را دیدم. ساعتها بر در ِخانهاش نشسته بودم به انتظار. عاقبت آمد. از دستِ من فرار کرد و نرفت درونِ خانه. به دنبالش رفتم و به دلیلی با مردی دعوایم شد. فریاد و جیغ و داد. مرا کنار میکشید، اما فایده نداشت و باز دعوا و جیغ و داد. تا اینکه آمد و دستش را پشتم گذاشت و دورم کرد. در همان لحظه که دستش را پشتم گذاشت، ناگهان به اندازهی یک عمر آرام شدم، به اندازهی صد عمر گرم شدم.
قبل ِاین خواب روزها حالم بد بود. وقتی که بیدار شدم، همهی غدهها رفته بودند.
ممنون از تو.
قبل ِاین خواب روزها حالم بد بود. وقتی که بیدار شدم، همهی غدهها رفته بودند.
ممنون از تو.
1 Comments:
امروز صبح داشتم فکر می کردم کاش بنویسی
و خب چه چیز خوبی نوشتی!
ارسال یک نظر
<< Home