کورکورانه یا ببخشید آقا ساعت چنده؟

داستانک‌ها و پاراگراف‌ها

-->

چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

خواص مکانیکی ۱!

این روزها، پس از مدت ها، این روزها یعنی یک هفته‌ی گذشته، پس از مدت‌ها داستان کوتاه خواندن، ۳ تا رمان پشتِ هم تلف کردم... و این را مدیونِ تمامِ... استادانی هستم که اصلاً نمی‌شه تمام مدت به حرفاشون گوش داد... و تو راحت می‌نشینی ردیف آخر و بدونِ عذاب وجدان کتابتو می‌خونی... حق السکوتِ ریموند چندلر... ۱... ۲... برزخ اما بهشتِ نازی صفوی... ۳ در قندِ هندوانه‌ی ریچارد براتیگان... دارم بزرگ می‌شم یا شایدم دارم کوچیک... می‌شم

2 Comments:

Blogger عروسک سنگ صبور said...

منم تجربه شو دارم
;)

۸:۵۰ قبل‌ازظهر, خرداد ۱۰, ۱۳۸۶  
Anonymous ناشناس said...

حالا می فهمم چرا وقتی می شینم ته کلاس و معمای مدرنیته رو می خونم ...
همون آقاهه...
همون که من هیچ احساسی بهش ندارم...
می آد و میگه حواست به درس نیستا کوچولو...
...
میگه تو سر کلاس تاسیسات دنبال چی می گردی؟!
فلسفه؟!!!

۴:۵۶ بعدازظهر, خرداد ۱۹, ۱۳۸۶  

ارسال یک نظر

<< Home