کی آنجاست؟
هیچکس
معلوم است،این قلبِ من است که میزند
که اینقدر محکم میزند
به خاطر ِتو
ولی بیرون
دستِ کوچکِ برنزی بر در ِچوبی
حرکت نمیکند
تکان نمیخورد
حتی نوک انگشت کوچکش را هم تکان نمیدهد.
ژاک پرور
-------------
حقیقت در سطح ِاین جریان مثل ِآینه است. چراغها خاموش میشوند. به سمتش هجوم میبرد و دستش را میگیرد.
من به شکست فکر میکنم.. و به اشتباه ِدور شدنِ همه..
دستِ دیگری را میگیرم و 4نفر میشویم دست در دستِ هم. دستها میلغزند روی ِهم و من
این را به نشانهی آشتی میگیرم. اما جریان ریشهدارتر از آن است که بخواهیم باز به آن اهمیت بدهیم.
باید بکشیمشون و بریم خونههامون.
هیچکس
معلوم است،این قلبِ من است که میزند
که اینقدر محکم میزند
به خاطر ِتو
ولی بیرون
دستِ کوچکِ برنزی بر در ِچوبی
حرکت نمیکند
تکان نمیخورد
حتی نوک انگشت کوچکش را هم تکان نمیدهد.
ژاک پرور
-------------
حقیقت در سطح ِاین جریان مثل ِآینه است. چراغها خاموش میشوند. به سمتش هجوم میبرد و دستش را میگیرد.
من به شکست فکر میکنم.. و به اشتباه ِدور شدنِ همه..
دستِ دیگری را میگیرم و 4نفر میشویم دست در دستِ هم. دستها میلغزند روی ِهم و من
این را به نشانهی آشتی میگیرم. اما جریان ریشهدارتر از آن است که بخواهیم باز به آن اهمیت بدهیم.
باید بکشیمشون و بریم خونههامون.
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home