کورکورانه یا ببخشید آقا ساعت چنده؟

داستانک‌ها و پاراگراف‌ها

-->

چهارشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۴

سکوت در سگ‌دونی

۱
خدا گفت: «لیلی سخت است، دیر است و دور از دست.»
شیطان گفت: «ساده است، همین جایی و دمِ دست.»
و دنیا پُر شد از لیلی‌های زود...
*

۲
دیدی؟ داشت لومون می‌داد. صد بار به‌ت گفته بودم، گفته بودم که این یارو بدجوری تو زرده. دِ اگه سرِ به زنگاه نرسیده بودیم که الآن داشتیم آب خنک می‌خوردیم و وصیت‌نامه می‌نوشتیم. تا تو باشی هر کی دست‌شو دراز می‌کنه طرف‌ت، سریع به‌ش اعتماد نکنی. حواس‌ت رو جمع کن. امشب باید بکشیم‌ش بیرون. نه، کار از خط‌خطی و این حرفا گذشته. باید تموم‌ش کرد مثل حسن. امشب ساعت۱۰، سر کوچه منتظرتم.


*
از یک نویسنده‌ی ناشناس

14 Comments:

Anonymous ناشناس said...

ahan va che kezati dare aval shodan !

۱۰:۳۱ بعدازظهر, آبان ۱۸, ۱۳۸۴  
Blogger yas. said...

یه نویسنده ی ناشناس ؟
سکوت در سگ دونی ... چقدر قشنگ

۶:۳۴ بعدازظهر, آبان ۱۹, ۱۳۸۴  
Blogger yas. said...

همشون فقط یه بهونس . شاید همین لحظه بدون اینکه فکرشم بکنی میخ های کفشت به تابوت آدمی بکوبی
در واقع کامنتت منو به شدت یاد همین کار انداخت

۸:۵۵ قبل‌ازظهر, آبان ۲۰, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

manam mikham biyam! ...

۱:۵۳ بعدازظهر, آبان ۲۰, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

اين نوشته اي كه اينجا نقل كردي جون ميده واسه اون شبهايي كه براي گرفيتي كشيدن قرار مي گذاريم با بروبچ!!!!

۱۱:۳۴ بعدازظهر, آبان ۲۰, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

zendegiam haminghad too ZARDE.

۹:۱۲ قبل‌ازظهر, آبان ۲۱, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

uho0m! dastaye man too dastaye to namaeie!

۲:۵۹ بعدازظهر, آبان ۲۱, ۱۳۸۴  
Blogger باب said...

اگه با تبادل لينك موافقي برام كامنت بزار thx

۵:۳۰ بعدازظهر, آبان ۲۲, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

چه سکوت سنگینی...در مورد نوشته قبلی هم تقویم خوبیه!!!!!

۷:۰۵ بعدازظهر, آبان ۲۲, ۱۳۸۴  
Blogger عروسک سنگ صبور said...

خوب بود
خیلی خوب

۲:۴۲ بعدازظهر, آبان ۲۳, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

hatman!

۱۱:۰۶ قبل‌ازظهر, آبان ۲۴, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

leilihaye zud ! leilihaye nazdik o leilihaye ziyad / hame chiz intor kharab shod !! kar ra tamam kardi ?

۲:۱۸ قبل‌ازظهر, آبان ۲۶, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

قبلا گفته بودم....بازم میگم...رفتن کاری نداره....موندنه که جرات می خواد!

۸:۳۰ قبل‌ازظهر, آبان ۲۶, ۱۳۸۴  
Anonymous سگ ولرد said...

تمامش را خوندم عالی بود اگه خواستی به (سگدونی) من یه سر بزن

۱:۲۷ قبل‌ازظهر, اردیبهشت ۰۶, ۱۳۸۸  

ارسال یک نظر

<< Home