کورکورانه یا ببخشید آقا ساعت چنده؟

داستانک‌ها و پاراگراف‌ها

-->

پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۴

بی مخاطب


  • اون نقاشی رو که چند روز پیش برات کشیدم یادت می‌آد؟ اول یه دایره بود با یه نقطه وسطش. گفتم این منم. بعد بقیه‌ی صفحه رو سیاه کردم. تو قلم رو از دستم گرفتی، یه کاغذ برداشتی و توشو پر کردی از دایره‌هایی با یه نقطه وسطشون.

  • بهت گفته بودم من از دوستی‌های حقیر عین دشمنی‌های حقیر متنفرم.

  • گفتی از حل کردن پازل آدم‌ها خوشم می‌آد. ولی یه چیز رو هیچ‌وقت رو نکردم؛ اینکه همیشه آخرش پشیمون می‌شم. اصلاً مگه می‌شه یه درخت دو نوع میوه داشته باشه؟

  • تنها کاری که از دستم بر می‌آد اینه که بشینم تو اتاقم، کتاب بخونم، سیگار بکشم، قهوه بخورم و منتظر بمونم. همین...


8 Comments:

Anonymous ناشناس said...

nagam ke Manam ?

۲:۱۱ قبل‌ازظهر, مهر ۰۸, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

انتظار؟پس نابودی را خواهانی

۱۱:۳۲ قبل‌ازظهر, مهر ۰۸, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

سلام آقاي بازيگر؟؟؟

۱۲:۰۹ قبل‌ازظهر, مهر ۰۹, ۱۳۸۴  
Blogger Majid Zohari said...

شرح خاطره است؛ فرم داستانک ندارد.
البته از زبان آن خوشم آمد.

۷:۵۶ قبل‌ازظهر, مهر ۱۰, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

to sigar mikeshi,ketab mikhooni.ghahve mikhori...az hame mohemtar donbale oon noghte ha migardi

۷:۰۵ بعدازظهر, مهر ۱۲, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

تازه شدی مثل خودم. ولی برای من سیگار رو حذف کن به جاش قلیون بذار.

۸:۱۲ قبل‌ازظهر, مهر ۱۳, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

شايد، گاهی
شايد، همیشه!
اين واقعا" تنها کاری باشه که بشه کرد ...
-----------------------
مرسی از کامنتت

۱۱:۰۲ بعدازظهر, مهر ۱۴, ۱۳۸۴  
Anonymous ناشناس said...

Az in aadamaayee ke mikhaan safheye kaaghaz ro por az daayereye baa noghte bokonan khellt khosham nemiyaad.

۲:۱۷ بعدازظهر, مهر ۱۵, ۱۳۸۴  

ارسال یک نظر

<< Home