بنبست یکطرفه
دکتر گفته امشب باید یه ذره درد رو تحمل کنی، ولی من اینجام که نذارم برادر کوچولوم درد بکشه.
چشماتو ببند! میخوام برات یه دونه از اون قصهها تعریف کنم که خیلی دوست داری.
یه پارک شلوغ رو در نظر بگیر، یه نیمکت رو هم نقاشی کن توی اون؛ هر رنگی که دوست داری بهش بزن!
شروع کن به راه رفتن توی پارک و قدمهاتو بشمار!
یک، دو، سه...
با شمارهی شصت باید رسیده باشی کنار نیمکت.
حالا دو راه داری. یا اینکه نیمکت رو خالی فرض میکنی که در این صورت روی اون میشینی، استراحت میکنی و داستان تموم میشه.
یا اینکه فرض میکنی دخترکی با چشمای بسته روی اون نشسته.
اون میگه همیشه شصت شماره دیر میرسی.
تو باید یه جملهی خوشگل بگی، مثلِ: تو همیشه اینو میدونستی.
آروم میگه: نمیشینی؟
تو باید یه ذره فضا رو قشنگ کنی. میتونی سرتو ببری درِ گوشش و آروم بگی: تا چشماتو باز نکنی، نه.
و حالا دخترک چشماشو باز میکنه. میبینه هیچکس کنارش نیست. میفهمه همش خواب و خیال بوده...
خوابیدی برادر کوچولوی من؟
چشماتو ببند! میخوام برات یه دونه از اون قصهها تعریف کنم که خیلی دوست داری.
یه پارک شلوغ رو در نظر بگیر، یه نیمکت رو هم نقاشی کن توی اون؛ هر رنگی که دوست داری بهش بزن!
شروع کن به راه رفتن توی پارک و قدمهاتو بشمار!
یک، دو، سه...
با شمارهی شصت باید رسیده باشی کنار نیمکت.
حالا دو راه داری. یا اینکه نیمکت رو خالی فرض میکنی که در این صورت روی اون میشینی، استراحت میکنی و داستان تموم میشه.
یا اینکه فرض میکنی دخترکی با چشمای بسته روی اون نشسته.
اون میگه همیشه شصت شماره دیر میرسی.
تو باید یه جملهی خوشگل بگی، مثلِ: تو همیشه اینو میدونستی.
آروم میگه: نمیشینی؟
تو باید یه ذره فضا رو قشنگ کنی. میتونی سرتو ببری درِ گوشش و آروم بگی: تا چشماتو باز نکنی، نه.
و حالا دخترک چشماشو باز میکنه. میبینه هیچکس کنارش نیست. میفهمه همش خواب و خیال بوده...
خوابیدی برادر کوچولوی من؟
20 Comments:
harchi bashe az gosfand shemordan behtare!
چه قصه جالبی. کاش موقع جراحی دندان عقل یکی بود از این قصه ها برای من می گفت
سلام . قشنگه اما زود تمومش کردهای. هنوز چند خطی جا داشت .چرا اصرار داری داستانک بنویسی؟ اگه داستان پیش میره بذار بره .جلوش رو نگیر .قربانت. پروز باشی
surreal bood dige?
چرا باید خیال باشه چرا واقعیت این چنین نباشه چرا همیشه توی خیال باید خوبی ها رو ببینیم تا کی وقتی چشمامون رو که باز می کنیم باید غم غصه و ناراحتی ببینیم چرا همیشه با باز کردن چشا افسوس باز کردنشون رو باید بخوریم چرا از واقعیت نگیم واقعا چرا؟ آیا واقعیت این قدر بد که باید سعی کنیم تا با خیال بپوشونیمش ها؟
قیصر عزیز! لطفاً آدرست را بنویس! مرسی
بهت تبریک میگم علیرضا ! واقعا پیشرفت خوبی داشتی ! من بالاخره خوشم اومد ! البته آخرش زیاد نه ! ولی کلا عالی بود !واقعا عالی بود
همیشه دیر می رسه اونی که باید بیاد...
گاهی هم اصلا نمی آد...
امیدهای بیهوده،رویاهای بیهوده ،برای رسیدن به پوچ!،افسوس ،افسوس ،افسوس...
وای
نمی دونم چرا ، نوشته های این وبلاگ دیوونم می کنه
همین
(واقعی یا غیر واقعی بودنش مهم نیست ، مهم اینکه امشب کمتر درد بکشی ... و شب های بعدی)
نسخه آزمایشی بلاگ نیوز به زبانهای فارسی، آلمانی، انگلیسی، فرانسه،اسپانیایی و دانمارکی راهاندازی شد. اگر علاقهمند به همکاری در بخش های مختلف بلاگ نیوز هستید لطفاباما تماس بگیرید.
salam
fogholade tahte tasiram gharar dadi
aali bood
rasty man ke bikhial shodam bayad didi mokhaberat key bikhiale moshtaraka mishe;)
mamnoon
shad bashi va moafagh
salam . matlabeton jaleb bod ....چهار پايه تبسم کوتاه بود برای رسيدن به فسيل خاطرات ديدم جنازه صبح را ... تا دير وقت در افق دست و پا ميزد برای رسيدن و هراس را ديدم که مدام می خنديد ... ..
بابا از این حرفها بهش نزن، دلش می گیره ها
modathast ke man in nimkat ro khali mibinam. roosh mishanam vali ba cheshmaye baz!!
برادرت از نگهبان پارک می پرسد: شما همیشه این جاها هستین ؟نگهبان می گوید:آره دیگه کارمون ئه.برادرت می پرسد من یادم ئه بچه که بودم این جا یه بار یه دختری نشسته بود که چشماشو بست بعد موقعی که گفتم بازشون کن خواب ام برد.بعدها هرچی اومدم این جا دیگه ندیدم اش
نگهبان می گوید شاید تو یه پارک دیگه ای بوده.برادرت جواب می دهد :نه.مطمئن ام همین پارک بود.ولی بقیه ی پارکارم گشته م.نگه بان سیگارش را زیر پا خاموش می کند و برش می دارد می اندازد توی سطل آشغال.می گوید:من که ندیده م.شاید همون ((گشتم نبود نگرد نیست))شده.. .
تو همیشه شنونده ی داستان های ات را به قصد تسکین درد از چاله در می آوری می اندازی توی چاه؟
خوابم نمی بره....دنیا پر از هرج و مرجه....ر از دخترکهای شصت شماره ای... شهر شلوغه....ذهن تو هم شلوغه....
دوست عزيز از محبتت ممنونم. در آن مورد نيز چنانچه امکان فراهم کردن لينک مطالب جالب توجه به زبان مربوطه را داريد از همکاري شما استقبال ميشود.
61...62...63...64...65...66...67...68...69...70...
آخرین ستاره ی امید انسانها یک روز
وقتی با چشم های اشک آلود به آسمان خیره شده اند پایین می افتد و خاموش می شود
ارسال یک نظر
<< Home