۵
در ِ خانهی سوفیانا، دخترک همسایهمان را میزنم. اسمش در شناسنومچه سوفیاستل است، اما خودش ترجیح میدهد که سوفیانا صدایش کنند.
بوی قرمه سبزی به هیچ وجه مستم نمیکند. اما باید اعتراف کنم با بوی گل مریم بدجوری حالیبهحالی میشوم.
وقتی وارد خانه میشوم، یک لحظه سرم گیج میرود. زانو میزنم و کلی از خاطرات گذشته را بالا میآورم. میخواهم تا سالها به همان حالت بمانم. میخواهم باز هم بالا بیاورم که میگوید:
- دیگه برای امروز کافیه آقا. من تا چند روز نمیرسم که همینها رو هم تمیز کنم.
اینجا چقدر گرم است. نگاهم میکند... چند ثانیه... انگار در اعتمادِ به من مردد است.
و بعد بالا را نشان میدهد. آها، سقف نقاشی شده به ضمیمهی دایرهای زرد.
می گویم:
- شما اینجا یک خورشید کوچیک دارید.
لبخند میزند و از جیبش یک تکه کاغذ بیرون میآورد.
- این مال شما. ممنون به خاطر غذا.
روی تکه کاغذ نوشته شده: «و تو را تو میخوانم و همزادت را عشق، ای همزاد ِمن.»
آه سوفیانای کوچولو، خوش به حالت. همه چیز آرام است. بیرون برف میبارد.
بوی قرمه سبزی به هیچ وجه مستم نمیکند. اما باید اعتراف کنم با بوی گل مریم بدجوری حالیبهحالی میشوم.
وقتی وارد خانه میشوم، یک لحظه سرم گیج میرود. زانو میزنم و کلی از خاطرات گذشته را بالا میآورم. میخواهم تا سالها به همان حالت بمانم. میخواهم باز هم بالا بیاورم که میگوید:
- دیگه برای امروز کافیه آقا. من تا چند روز نمیرسم که همینها رو هم تمیز کنم.
اینجا چقدر گرم است. نگاهم میکند... چند ثانیه... انگار در اعتمادِ به من مردد است.
و بعد بالا را نشان میدهد. آها، سقف نقاشی شده به ضمیمهی دایرهای زرد.
می گویم:
- شما اینجا یک خورشید کوچیک دارید.
لبخند میزند و از جیبش یک تکه کاغذ بیرون میآورد.
- این مال شما. ممنون به خاطر غذا.
روی تکه کاغذ نوشته شده: «و تو را تو میخوانم و همزادت را عشق، ای همزاد ِمن.»
آه سوفیانای کوچولو، خوش به حالت. همه چیز آرام است. بیرون برف میبارد.
4 Comments:
منم یه روز مست بوی قرمه سبزی بودم
اما هیچی مثه بوی عطر اون مستم نمی کرد...
همون بویی که وقتی جای دیگری احساس می کنم حالم رو بد به هم می ریزه....
راستی کامنتتون عالی بود...
مرسی...
خوش به حال سوفیانا که پذیرفت همزاد بودن را...
بنویس دیگه!
چرا این جا نمیآیی؟
kojayi?
bargard!
salam!
ارسال یک نظر
<< Home