۱
و حالا جنگ تموم شده. دو تایی نشستیم زیر این سقف چوبی. من
این طرف روی نیمکت دارم تفنگم رو تمیز میکنم و تو اون طرف
داری خونها رو پاک میکنی از رو چاقوت.
کارت تموم شد. میخوای بری بیرون.
- باید برم هیزم جمع کنم. شبها حتماً اینجا خیلی سرد میشه.
حالا تو بیرونی. روی تخت دراز میکشم و زیر لب میگم:
- ما از امروز دیگه کنار همیم.
تو از بیرون داد میزنی:
- و برای همیشه.
مرسی که خیالمو راحت کردی. پلکهام سنگین میشن. بعدشم که
معلومه. خوابم میبره.
این طرف روی نیمکت دارم تفنگم رو تمیز میکنم و تو اون طرف
داری خونها رو پاک میکنی از رو چاقوت.
کارت تموم شد. میخوای بری بیرون.
- باید برم هیزم جمع کنم. شبها حتماً اینجا خیلی سرد میشه.
حالا تو بیرونی. روی تخت دراز میکشم و زیر لب میگم:
- ما از امروز دیگه کنار همیم.
تو از بیرون داد میزنی:
- و برای همیشه.
مرسی که خیالمو راحت کردی. پلکهام سنگین میشن. بعدشم که
معلومه. خوابم میبره.
8 Comments:
wow!!!
Mr&Mrs SMITH
این معرکه هست...
...
خوبه...
ندیدم...اما میتونم درک کنم..
...
برف مال همین فصله...اما برف دیگه اونی که من دوست داشتم نیست...
برف فقط سرماشو واسم گذاشته...
..
منتظر فصل ÷نجمم...
شاید اونجا برف و بارون باشه...
اما فرق کنه...
و خواب ها اینطور است که شروع می شوند ..
بعد از تجسم هر ويراني،خوشبختي ست..
راستي سلام
برگشتت به دنياي هرج و مرج آشفتگي آدمها و بلاگ ها مبارك..
خب من چند وقت پیش وقتی اسمتو پای یکی از صفحه های همشهری جوان دیدم کلی ذوقیدم از دیدن یه اسمی که وبلاگشو می خونم
اما خب شاید واقعا داشتی کپک میزدی
راستی من خیلی کم فیلم دیدم می خواستم یه دوره فیلم بینی برای خودم بذارم
اما نمیدونم چی نیگا کنم؟!!
می دونی این متن منو یاده خودم انداخت
جنگ تموم شده
اما دلهره دوباره شروع شدنش آدم و راحت نمی زاره!!!
ارسال یک نظر
<< Home